جدول جو
جدول جو

معنی نظر پیوستن - جستجوی لغت در جدول جو

نظر پیوستن
(عِ دَ کَ / کِ دَ)
نگریستن. توجه کردن. نظر دوختن. چشم دوختن:
اگر دانی که تا هستم نظر جز با تو پیوستم
پس آنگه با من مسکین جفا کردن صوابستی.
سعدی.
در کمان هر گه که بهر قتل من پیوسته تیر
من نظر بر شست آن ابروکمان پیوسته ام.
لسانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(صَ/ صِ دَ)
دوست شدن. دوستی پیدا آوردن. در محبت گشودن:
نپیوست خواهد جهان با تو مهر
نه نیز آشکارا نمایدت چهر.
فردوسی.
به یک دل مهر پیوستن نشاید
چو خر کش بار بر یک سو نماید.
(ویس و رامین).
چون انس گرفت و مهر پیوست
بازش به فراق مبتلی کن.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از در پیوستن
تصویر در پیوستن
متصل شدن، ملحق شدن
فرهنگ لغت هوشیار